برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 279 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:35
بزرگی را در خاک نهادند،
نکیر و منکر درآمدند و گفتند: مَن رَبُّک؟
فرمود: من خانه عوض کرده ام، نه دوست!
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 250 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:13
عارفی به شاگردانش گفت:
بر سر دنیا کلاه بگذارید
(دنیا را فریب دهید)
پرسیدند : چگونه؟
فرمود: نان دنیا را بخورید
ولی برای آخرت کار کنید.
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 302 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31
مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟
مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد
مرد نگاهی کرد و گفت حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست
مورچه گفت خودم هم می دانم اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد
مرد که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود مورچه را له کرد و گفت:
پس بمیر بدبخت زن ذلیل!!!
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 298 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31
✨
میرزا جواد آقا ملڪی تبریزی:
شخصی به محضر رسول اڪرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از فقر خود شڪایت ڪرد.
حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی
- سلام ڪن هرچند ڪسی در خانه نباشد
- بر من صلوات بفرست.
-سپس سوره قل هو الله احد را یڪ مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود.
آن مرد چنین ڪرد و چیزی نگذاشت ڪه آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد ڪه به همسایگانش نیز ڪمڪ مالی می ڪرد.
اسرار الصلاه، میرزا جواد آقا ملڪی تبریزی، ص۲۶۲
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 290 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31
حسینیه امام حسن مجتبی علیه السلام در شهرستان کنگاور در دست ساخت است.خیرین محترم می توانند در این کار مساعدت مالی نمایند و علاوه بر اجر معنوی در ثواب کتابی که برای سید و سالار شهیدان علیه السلام نوشته ام(به نام قصه های روضه)سهیم شوند.
0103259550000
09183388505
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 367 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31
مردی از دیوانه ای پرسید؛
اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت:
نام اعظم خدا "نان" است،
اما این را جایی نمی توان گفت!
مرد گفت؛
نادان شرم کن،
چگونه نام اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت؛
در مدتی که قحطی نیشابور
چهل شبانه روز طول کشید
من همه جا می گشتم
دیگر نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم
و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم،
از آنجا بود که دانستم نام "اعظم خدا"
و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است!
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 311 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 301 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند ، عارفی از کوچه ای می گذشت. غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت : چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
غلام جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد ، پس چرا غمگین باشم ؟
عارف گفت : از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم …
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 382 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:31